پایان انتظار
بعد از 4 ساعت از شروع عمل امیرعلی دیگه هیچ کدوم طاقت نداشتیم و مدام پیگیر این بودیم که امیرعلی در چه حالیه. بلاخره دکتر امیرعلی از اتاق اومد بیرون. واقعا خسته بود. ازش در مورد امیرعلی پرسیدم . دکتر گفت واقعا فکرش رو هم نمی کردم که اینقدر این عمل پیچیده باشه. چون تمام رگ های عصبی در چربی به هم پیچیده شده بوده و تنها تونستن بخشی از اون رو آزاد کنن و سرجای خودش قرار بدهند و هنوز بخشی از رگهای عصبی درگیر مونده و فعلا نمیشه کاری کرد . دکتر که رفت امیرعلی آخرین بیمار توی ریکاوری بود. هر چند دقیقه صدا گریه اش می اومد ولی باز قطع میشد مسئول ریکاوری می گفت باید بره و دیگه نمی تونه بچه رو اینجا نگه داره ولی بچه کامل بهوش نمی اومد. مسئول ب...
نویسنده :
یک مادر
15:56